داستانک «فراموشی» دلش میخواست فراموش نشود. دلهرهی فراموشی نمیگذاشت دمی آسوده ادامه مطلب » ۱۴۰۱-۰۶-۳۰ بدون دیدگاه
داستانک «جنون نوشتن» _ این متن زیبا را تو نوشتی؟! _نمیدانم……حتی نمیدانم ادامه مطلب » ۱۴۰۱-۰۶-۲۱ بدون دیدگاه
داستانک «بارانهای رگباری عشق» اهل سرزمینِ خشکی بود. دوست داشت به هرکسی و ادامه مطلب » ۱۴۰۱-۰۶-۱۵ 2 دیدگاه
داستانک «عاشق کتاب و نوشتن» هر چیزی را که بسیار دوست میداشت، آنقدر در ادامه مطلب » ۱۴۰۱-۰۶-۱۱ بدون دیدگاه
داستانک «گنجشک» وقتی زن همسایه به گنجشکها سنگ میانداخت و لعنتشان ادامه مطلب » ۱۴۰۱-۰۶-۱۰ بدون دیدگاه
داستانک «کلمهریزی مغز» غروب یکی از روزهای پاییز، در اتاقی تاریک و ادامه مطلب » ۱۴۰۱-۰۶-۰۶ بدون دیدگاه
داستانک «شکار گوزن» شکار گوزن آفتاب وحشیانه به کلهی طاسش میخورد و ادامه مطلب » ۱۴۰۱-۰۴-۱۷ بدون دیدگاه
داستانک «کودکی» صندلی عقب ماشین نشسته بودم. منتظر بودم اهلخانه خریدشان ادامه مطلب » ۱۴۰۱-۰۳-۰۹ بدون دیدگاه