داستانک «جنون نوشتن»

_ این متن زیبا را تو نوشتی؟!
_نمی‌دانم……حتی نمی‌دانم چطور، روی میز من است!
_مگر این کاغذ و قلم تو نیست؟
_چرا هست.
_مگر این دستخط تو نیست؟
_چرا هست.
_بجز تو کسی در خانه بوده؟
_نه.
_پس چرا می‌گویی نمی‌دانم چه کسی آن را نوشته؟
نکند….آلزایمر گرفته‌ای؟!
_نه، فقط یادم می‌آید، که چند لحظه پیش، عطش نوشتن داشتم و پای همین میز نشستم. قلم را که به دست گرفتم، دیوانه‌وار نوشتم و نوشتم، اما یادم نمی‌آید فکری کرده باشم.
نمی‌دانم این متن از کجای ذهنم آمده!
انگار خود قلمم این متن را نوشته. آه خوشحالم که این متن را من نوشته‌ام. وای خدای من، حس می‌کنم خدا شده‌ام. چه متن زیبایی را خلق کرده‌ام!
✍️بهاره عبدی
.

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *