ماجراهای آقای پستچی «قسمت اول»

خودم تازه فهمیدم اون کتاب‌هایی که از نمایشگاه مجازی تهران سفارش دادم، بر اساس نوع نشرشون فرستاده میشن.😁
یعنی من اگر از پنج تا نشر متفاوت سفارش دادم، هر کدوم جدا جدا به دستم می‌رسند.
این قضیه برا من هیچ اشکالی نداره اما برای آقای صیادی، پستچی محله‌مون چرا.🤦
پری روز یه دونه، دیروز یه دونه امروزم یه دونه دیگه، آورد دم خونمون.
از شانس بدش، همه‌ کتاب‌هام پشت سر هم میان.
کتاب رو که داد دستم، خندیدم.
آقای صیادی گفت: چیه نکنه بازم مونده!؟
با یه ترس و لرزی گفتم: با اجازتون بله.
آقای صیادی گفت: نگوووو. چند تا؟
درو گرفتم و گفتم: هیچی، فقط سه تای دیگه و در رو کوبیدم و تا اونجا که پاهام اجازه می‌داد فرار کردم.😀

✍️بهاره عبدی

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *