رمان «من او را دوست داشتم» نوشتهی «آناگاوالدا» نویسندهی فرانسوی با ترجمهی بسیار خوب الهام دارچینیان در ۱۷۵ صفحه توسط نشر قطر به چاپ رسیده است.
البته نمیتوان گفت که رمان است. بیشتر به داستان بلند میماند. روایت داستان با وجود اینکه خطی پیش میرود اما در چند مورد به گذشته فیدبک میخورد. با این حال داستان، روایتی ساده و روان دارد؛ البته پرسشی که در آخر کتاب، ذهن خواننده را به خود مشغول میکند، برای جذابیت این کتاب کافیست!
داستان زنی به نام کلوئه است، که همسرش به او خیانت میکند. کلوئه تصمیم دارد از خانه برود اما «پییر» پدر همسرش نمیگذارد و او را همراه دو فرزندش به جایی دور از خانه میبرد که مقداری از آلامش بکاهد. با اینکه پییر شخصی خشک و سرد ارتباط به نظر میرسد اما طی یک اعتراف، با عروسش ارتباط میگیرد. پییر اعتراف میکند، در میانسالی عاشق زنی شده که با او لحظات نابی را داشته، اما به خاطر مصلحت و نگه داشتن بنیان خانواده، مجبور به ترک او می شود و تا ابد، یادش در ذهنش تداعی میشود.
در واقع ما در اینجا با دو دیدگاه مواجه میشوم پسری است که به همسرش خیانت میکند و در توجیه کارش این گونه میگوید: مگر انسان چقدر زندگی میکند که با کسی که دوست دارد زندگی نکند؟! در مقابل آن، دیدگاه پدرش است که با وجود عاشق شدنش در یک برهه از زندگی، به خاطر حفط انسانیت و بهم نخوردن بنیان خانواده، عشقش را ترک میکند!
نویسنده قضاوت اینکه کدام دیدگاه درست است را به خواننده واگذار میکند!
جرعهای از کتاب:
🌼“چه قدر باید بگذرد تا آدمی بوی تن کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟
و چه قدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت ؟”
🌼“زندگی حتی وقتی انکارش میکنی، حتی وقتی نادیدهاش میگیری، حتی وقتی نمیخواهیاش از تو قوی تر است… از هر چیز دیگری قوی تر است. آدم هایی که از بازداشتگاههای اجباری برگشته اند دوباره زاد ولد کردند.
✍️بهاره عبدی
آخرین دیدگاهها