قندهای دیابتی

یادش بخیر، خانه‌ی خاله‌شیرین که جمع می‌شدیم، پسرخاله‌هایم از بس با هر چیزی، طنز‌‌ فی‌البداهه و بامزه‌ می‌ساختند، انگار از جیبشان طنز بیرون می‌آوردند. اتفاقن خیلی‌ هم خوب از آب در می‌آمد.

حالا که فکرش را می‌کنم با خودم می‌گویم کاش آن طنز‌ها را یادداشت می‌کردم. خب آن زمان مانند الان نوشتن برایم جدی نبود. راستش مگر دوباره همان شرایط پیش بیاید تا باز آن طنزها را یادم بیاید؛ اما یکی از آن طنز‌ها که هنوز هم یادش می‌افتم خنده‌ام می‌گیرد، ماجرای «قند‌های از ریخت افتاده» بود.

روزی توی هال نشسته بودیم و خاله‌ام برایمان چایی آورد. قندها را که دیدم به نظرم کج‌و‌معوج می‌نمودند. یکی از آن قندها را دهانم گذاشتم. خواستم دومی را هم بردارم اما طاقت نیاوردم و گفتم، این قندها چرا انقدر کج‌وکوله‌اند؟
یکی از پسرخاله‌هایم که از همه شوخ‌تر بود گفت: « ببین هر قندی را که دیدی از شکل هندسی‌اش افتاده، بدان پدرم یک دور آن را با دندان شکسته و بقیه را در قندان گذاشته، می‌دانی که، پدرم دیابت دارد و قند برایش بد است.»

همین را که گفت، تازه دوزاری‌ام افتاد که ای دل غافل چه در دهانم گذاشته‌ام. نه می‌توانستم قند آب شده را وسط هال تف کنم نه می توانستم قورتش دهم. همان‌جا وسط دهان و گلویم مانده بود و من با همان حال، برای اوضاع پیشامده قهقهه می‌زدم.
✍️بهاره عبدی

پ.ن: در این‌جا مراد از قند دیابتی طنز است، گفتم که پسرخاله‌هایم طناز هستند. 😊

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *