
نامهای کوتاه به آقای شاهین کلانتری مدرس نویسندگی
سلام استاد عزیزم راستش نمیدانم از کجا بیاغازم؛ اما میآغازم. استاد عزیزم، از سال ۹۹ تا به اکنون کمتر پیش آمده که پیگیر آموزشهایتان نباشم. حتا بوده یک ویدئو

کاریکلماتور بامزه
موهای نازکم، دل و دماغ بیرون آمدن از پوستم را ندارند. ✍️بهاره عبدی

فلسفیدن در عشق
فلسفیدن دربارهی عشق بسیار پیچیده است؛ چه بسا در جمعی نشستهای و میخواهی دو کلمه از عشق سخن بگویی ناگهان چند نفر به تو چشم غره میروند، چون آنها

تندیس
برخی تندیسها همراه خودشان شعر دارند. هر جزشان را که نگاه میکنی، انگار فهرستی از افکار و تداعیهای خفته در تو بیدار میشوند. دوست داری شعرشان کنی، داستانشان کنی

بختک
صبح زود یکی از همسایهها، زنگ در خانهیمان را زد. با پدرم کار داشت. از آنجا که این روزها نه صبح از خواب بیدار میشوم، خوابم بههم ریخت. زورکی

زندگی همینی است که هست!
مغازه کفشفروشی شلوغ بود. باید چند نفر را کنار میزدی تا کفش مورد نظرت را پیدا میکردی. از دور داشتم به کفشها و آدمهایی که سرشان را برده بودند
دستهها
- آنچه از زندگانی آموختهام (10)
- اندر باب نوشتن (8)
- تکههایی از کتابها (1)
- توصیههای نویسندگان به من (2)
- جرعهای خاطره (3)
- جملات قصار (9)
- خاطرات (1)
- خواب و رویا (6)
- داستان کوتاه (10)
- داستانک (22)
- دربارهی من (1)
- سبک جدید زندگی (13)
- شعر (21)
- شعر کوتاه (18)
- طنز (8)
- عکس نوشته (36)
- فیلم (3)
- کاریکلماتور (19)
- کتابخوانی (3)
- ماجراهای آقای پستچی (2)
- مانیفست (1)
- مخلفات (4)
- معرفی کتاب (66)
- مینیمالهای من (19)
- نامهها (5)
- هایکو (4)
- یادداشت روزانه (44)
آخرین دیدگاهها