تازه نوشته ام داغ بخوانید

نویسندگی، همه زندگی من
داشتم کتاب میخواندم. مگسی یکهو تلپ شد روی کتابم. تمرکزم رفت روی حرکات دستش. انگار صابونی را از روی کتابم برداشت و کف سرش را مدام با دو دست،
2022-04-26
بدون دیدگاه

شکرگزاری
به عقیدهی من شکرگزاری بسیار آسانتر از ناشکریست؛ زیرا شکرگزاری دیدن چیزهایست که، هست و میبینیم اما ناشکری دیدن چیزهایست که نیست و نمیبینیم. پس دیدن نبودهها بالطبع دشوارتر
2022-04-25
بدون دیدگاه

خواب دیدم که…
دیشب خواب نانوایی را دیدم. روز و شبش را نمیدانم اما لامپها روشن بود. البته لامپها را هم ندیدم، از فضای زرد نانوایی فهمیدم که لامپها زرد هستند. عرض
2022-04-24
بدون دیدگاه

نامه به خواهرزادهای که زاده شد!
نامهای کوتاه به باران خواهرزادهی نازنینم باران گیان! از زمانی که پا به این جهان مجهول گذاشتهای، تا به اکنون که چهار سال سن داری، من به آن میاندیشم
2022-04-22
بدون دیدگاه
دستهها
- آنچه از زندگانی آموختهام (9)
- اندر باب نوشتن (8)
- تکههایی از کتابها (1)
- توصیههای نویسندگان به من (2)
- جرعهای خاطره (3)
- جملات قصار (9)
- خاطرات (1)
- خواب و رویا (6)
- داستان کوتاه (10)
- داستانک (22)
- دربارهی من (1)
- سبک جدید زندگی (13)
- شعر (21)
- شعر کوتاه (18)
- طنز (8)
- عکس نوشته (35)
- فیلم (3)
- کاریکلماتور (18)
- کتابخوانی (3)
- ماجراهای آقای پستچی (2)
- مانیفست (1)
- مخلفات (4)
- معرفی کتاب (64)
- مینیمالهای من (19)
- نامهها (5)
- هایکو (4)
- یادداشت روزانه (40)
آخرین دیدگاهها