“کلاهی که پس معرکه ماند” اثر “محمد کشاورز”
کل امروزم را در کنار کتاب” کلاهی که پس معرکه ماند” گذراندم و ساعت ۱ امشب، آن را تمام کردم. اولین بار، نام کتابهای آقای “محمد کشاورز” را در
یادداشتی بر داستان کوتاه “پدر بزرگ”
بعضی داستانها را که میخوانم، با خودم میگویم کاش من آن را نوشته بودم. داستان کوتاه “پدربزرگ” نوشتهی “آلدو پالاتزسکی” ایتالیایی از این دسته بود. داستان در عین سادگی
تونل وحشت
تصویر بالا را که دیدم، یاد تونل وحشت دانشگاه افتادم. طراحی سالن دانشکدیمان طوری بود که توی راهروهای درازش، کلاسها بهترتیب و روبروی هم قرار گرفته بودند. یادم میآید
اهمیت عنوان جذاب
اهمیت عنواننویسی (چه عنوان مطلب چه نام کتاب) در جذب مخاطب، بر کسی پوشیده نیست؛ بخصوص زمانی که به آثار یک نویسنده شناخت کافی نداری. وقتی میخواستم از میان
یادداشت روزانه
امروز یکی از دندانهای پرشدهام را که مقداری از کامپوزیتش شکسته بود، به دندانپزشک نشان دادم. دندانپزشک گفت که باید آن دندان را دوباره ترمیم کنم. از آنجا که
دستهها
- آنچه از زندگانی آموختهام (9)
- اندر باب نوشتن (7)
- تکههایی از کتابها (1)
- توصیههای نویسندگان به من (2)
- جرعهای خاطره (3)
- جملات قصار (9)
- خاطرات (1)
- خواب و رویا (5)
- داستان کوتاه (10)
- داستانک (22)
- دربارهی من (1)
- سبک جدید زندگی (13)
- شعر (21)
- شعر کوتاه (17)
- طنز (8)
- عکس نوشته (34)
- فیلم (1)
- کاریکلماتور (18)
- کتابخوانی (3)
- ماجراهای آقای پستچی (2)
- مانیفست (1)
- مخلفات (4)
- معرفی کتاب (62)
- مینیمالهای من (19)
- نامهها (5)
- هایکو (4)
- یادداشت روزانه (35)
آخرین دیدگاهها