
شعر «گاهی دلم پوست میاندازد»
دلم پوست میاندارد لایهبهلایه خوشیها را از تن درمیآورد و نازک میشود برای ترکیدن نگو افسردهام، که نیستم انسان و افسردگی!؟ من مجاب میشوم که پوست بیاندازم چه هستم

داستانک «فراموشی»
دلش میخواست فراموش نشود. دلهرهی فراموشی نمیگذاشت دمی آسوده بنشیند. نامش را روی کاغذ، خاک، سنگ و یا هر چیزی که دم دستش بود حک میکرد که نامش را

داستانک «جنون نوشتن»
_ این متن زیبا را تو نوشتی؟! _نمیدانم……حتی نمیدانم چطور، روی میز من است! _مگر این کاغذ و قلم تو نیست؟ _چرا هست. _مگر این دستخط تو نیست؟ _چرا

معرفی کتاب «کودتا با لبخند» گردآورنده«اصغر رضایی گماری»
«خیلیها میگویند شوخی را جدی نگیرید اما کاریکلماتور شوخی است که باید جدی گرفته شود.» علیرضا جمشیدی _ به گمانم بیشتر مخاطبان این دست از کتابها، افرادی هستند که

مناجات «سرگردانی»
الهی… در شگفتم که میدهی به بندهات آنچه را که نمیخواهد و نمیدهی به او آنچه را که میخواهد! و تنها خودت میدانی که آنچه را که میخواهد و

داستانک «بارانهای رگباری عشق»
اهل سرزمینِ خشکی بود. دوست داشت به هرکسی و هر چیزی که میرسید، بگوید «دوستت دارم». حجم زیادی از دوستت دارم از دوران کودکیاش تا به این سن که
دستهها
- آنچه از زندگانی آموختهام (10)
- اندر باب نوشتن (8)
- تکههایی از کتابها (1)
- توصیههای نویسندگان به من (2)
- جرعهای خاطره (3)
- جملات قصار (9)
- خاطرات (1)
- خواب و رویا (6)
- داستان کوتاه (10)
- داستانک (22)
- دربارهی من (1)
- سبک جدید زندگی (13)
- شعر (21)
- شعر کوتاه (18)
- طنز (8)
- عکس نوشته (36)
- فیلم (3)
- کاریکلماتور (19)
- کتابخوانی (3)
- ماجراهای آقای پستچی (2)
- مانیفست (1)
- مخلفات (4)
- معرفی کتاب (66)
- مینیمالهای من (19)
- نامهها (5)
- هایکو (4)
- یادداشت روزانه (44)
آخرین دیدگاهها