تازه نوشته ام داغ بخوانید

معرفی کتاب «جمشید خان که همیشه باد او را با خود میبرد» اثر «بختیار علی» با ترجمهی «مریوان حلبچهای»
رمان«جمشید خان عمویم که باد همیشه او را با خود میبُرد» نوشتهی «بختیار علی» که «مریوان حلبچهای» آن را ترجمه و نشر نیماژ آن را چاپ کرده است. کتابی
2022-10-18
بدون دیدگاه

داستانک«خاک عالم»
زنی مشغول نماز خواندن بود، و مادر شوهر پیرش داشت پشت سر او، با پسرش حرف میزد. زن نمازش را که تمام کرد، آمد و کنارشان نشست و گفت:
2022-10-15
بدون دیدگاه

جملهی قصار دربارهی «زندگی»
زندگی خوابیست، در دل یک بیداری بزرگ! ✍️بهاره عبدی
2022-10-12
بدون دیدگاه

داستانک «پسر زردنبو»
زنگ تفریح که زد شد، آمد دفتر مدرسه و خودش را روی صندلی کناریم کوبید و نشست. اطراف را پایید و گفت: دیدی پسر زردنبو چگونه موهایش را مدل
2022-10-12
بدون دیدگاه

داستانک «رانندهی چموش»
دو طرف کلهاش تاسش، دستهای از موهای سفید فِر چسپیده بودند که عرق، لای آنها برق میزد. فرمان را محکم گرفته بود و قوز پشتش نمیگذاشت خوب به صندلی
2022-10-07
2 دیدگاه
دستهها
- آنچه از زندگانی آموختهام (9)
- اندر باب نوشتن (8)
- تکههایی از کتابها (1)
- توصیههای نویسندگان به من (2)
- جرعهای خاطره (3)
- جملات قصار (9)
- خاطرات (1)
- خواب و رویا (6)
- داستان کوتاه (10)
- داستانک (22)
- دربارهی من (1)
- سبک جدید زندگی (13)
- شعر (21)
- شعر کوتاه (18)
- طنز (8)
- عکس نوشته (35)
- فیلم (1)
- کاریکلماتور (18)
- کتابخوانی (3)
- ماجراهای آقای پستچی (2)
- مانیفست (1)
- مخلفات (4)
- معرفی کتاب (63)
- مینیمالهای من (19)
- نامهها (5)
- هایکو (4)
- یادداشت روزانه (40)
آخرین دیدگاهها