
دلتنگ
این شعر زیبا را نویسندهی گرامی کشورمان، جناب آقای «بهمن شکوهی» نوشتهاند که در دیار غربت به سر میبرند اما بذر وجودشان بیتاب این آب و خاک هنوز جوانه میزد.

معرفی نمایشنامه «پرومته در زنجیر» اثر «اشیل»
پرومته در زنجیر اولین تجربهی من از خواندن نمایشنامه بود. راستس قبلن به خیال آنکه نمایشنامه باید فضای خشک و بیروحی داشته باشد، از نمایشنامه خوشم نمیآمد، اما نمیدانم

داستان کوتاه « من گم شدهام»
پدر جان، نام و نامخانوادگی؟ از پشت شیشه دو حرف از اسمش را گفت و بقیه را انگار میخورد. دوباره نامش را پرسیدم، همان را گفت. گفتم حتمن زبانش

هانا و لوبیای سحرآمیز
خورشید آرام آرام، صورتش را، پشت ابرها پنهان کرد. ابرهای سیاه دستشان را در دست هم گذاشتند و کم کم خودشان را برای گوهر افشانی آمده میکردند. هانا تصمیمش

شعر «طبیعت، آخرین حرف خدا»
طبیعت! ای تنها سکوت به جای مانده از آخرین حرف خدا مرا درآغوشت محصور کن شاخههایت را در روحم رخنه ده و در میان هجوم همهمه حرفهای فهمیده و

لحظهی حال
لحظهی حال اکنونی که، همیشه چوبش را میخورم میگذرد، لباس گذشته را میپوشد و بر تمام ثانیههای ساعتم، دلتنگی را میچکاند! ✍️بهاره عبدی
دستهها
- آنچه از زندگانی آموختهام (9)
- اندر باب نوشتن (8)
- تکههایی از کتابها (1)
- توصیههای نویسندگان به من (2)
- جرعهای خاطره (3)
- جملات قصار (9)
- خاطرات (1)
- خواب و رویا (6)
- داستان کوتاه (10)
- داستانک (22)
- دربارهی من (1)
- سبک جدید زندگی (13)
- شعر (21)
- شعر کوتاه (18)
- طنز (8)
- عکس نوشته (35)
- فیلم (1)
- کاریکلماتور (18)
- کتابخوانی (3)
- ماجراهای آقای پستچی (2)
- مانیفست (1)
- مخلفات (4)
- معرفی کتاب (63)
- مینیمالهای من (19)
- نامهها (5)
- هایکو (4)
- یادداشت روزانه (40)
آخرین دیدگاهها