تازه نوشته ام داغ بخوانید

فلسفیدن در عشق

فلسفیدن درباره‌ی عشق بسیار پیچیده است؛ چه بسا در جمعی نشسته‌ای و می‌خواهی دو کلمه از عشق سخن بگویی ناگهان چند نفر به تو چشم غره می‌روند، چون آنها

تندیس

برخی تندیس‌ها همراه خودشان شعر دارند. هر جزشان را که نگاه می‌کنی، انگار فهرستی از افکار و تداعی‌های خفته در تو بیدار می‌شوند. دوست داری شعرشان کنی، داستانشان کنی

بختک

صبح زود یکی از همسایه‌ها، زنگ در خانه‌یمان را زد.  با پدرم کار داشت. از آنجا که این روزها نه صبح از خواب بیدار می‌شوم، خوابم به‌هم ریخت. زورکی

زندگی همینی است که هست!

مغازه کفش‌فروشی شلوغ بود. باید چند نفر را کنار میزدی تا کفش مورد نظرت را پیدا می‌کردی. از دور داشتم به کفش‌ها و آدم‌هایی که سرشان را برده بودند

شعر کجا پی‌ات بگردم؟

پی‌ات می‌گردم میان واژه‌های ناتمام میان آوار نافرجامی‌ها میان شبی که تا گشتم روز شد و به من خندید من قهقه‌ی سرد روزگار را شنیدم زمانی که دیوانه‌وار چنگ