تازه نوشته ام داغ بخوانید

چرا کتاب باید تو را بطلبد؟
تو میآیی چند خط اول کتاب را میخوانی و با خودت میگویی عجب شروع کسلکنندهای، من از این کتاب خوشم نیامد. یا نه خودت را متقاعد میکنی که از
2023-06-05
2 دیدگاه

من و مرگ
امروز داشتم به پیری خودم فکر میکردم، همون سنی که خودم میدونم امروز فرداست که مرگ سراغم میاد. به این فکر کردم چطوری مرگ رو میپذیرم که، یاد ترم
2023-05-21
بدون دیدگاه

کاریکلماتورهای درهم
۱_با آنکه نزدیکبین بود، آرزوهایش را دور میدید. ۲_دندانهای کرم زندهام، چشم دیدن مسواک را ندارند. ۳_خوابهای خوبم را به عکاس ماهر سپردم که با وضوح ظاهرشان کند. ۴_ساعتم
2023-05-16
بدون دیدگاه

شعر عاشقانه
میگویم دریا دریا موجی میشود میگویم ابر به سرم میبارد میگویم غنچه در دستانم گل میدهد اما وقتی میگویم «تو»، تمام جهان برایت به پا میخیزد ✍️بهاره عبدی
2023-05-13
بدون دیدگاه

شعر کوتاه
باران خاک را بوسید و محو شد شبنم، برگ را بوسید و افتاد من، تو را بوسیدم و پر گرفتم ✍️بهاره عبدی
2023-05-09
بدون دیدگاه
دستهها
- آنچه از زندگانی آموختهام (9)
- اندر باب نوشتن (8)
- تکههایی از کتابها (1)
- توصیههای نویسندگان به من (2)
- جرعهای خاطره (3)
- جملات قصار (9)
- خاطرات (1)
- خواب و رویا (6)
- داستان کوتاه (10)
- داستانک (22)
- دربارهی من (1)
- سبک جدید زندگی (13)
- شعر (21)
- شعر کوتاه (18)
- طنز (8)
- عکس نوشته (35)
- فیلم (3)
- کاریکلماتور (18)
- کتابخوانی (3)
- ماجراهای آقای پستچی (2)
- مانیفست (1)
- مخلفات (4)
- معرفی کتاب (64)
- مینیمالهای من (19)
- نامهها (5)
- هایکو (4)
- یادداشت روزانه (40)
آخرین دیدگاهها