تازه نوشته ام داغ بخوانید

شعر کوتاه

حجم نگاهت، شعرهایم را از وزن انداخت اکنون مشتی کلام درون دفترم افتاده‌اند بی‌صدا ✍️بهاره عبدی

شعر «بگذار چشمانت را بخوانم»

چشمانت کتابها‌ی خوانده نشده‌اند بگذار چشمانت را بخوانم بگذار اولین خواننده‌ی آنها باشم بی‌شک چشمانت سبک رئالیسم جادویی را دارند همانقدر جادویی همانقدر سورئال و همانقدر واقعی من عاشق

داستانک «توپ و دیوار»

توپ و دیوار آفتاب، مورب به کوچه‌ی پهنی می‌تابید و بچه‌ها زیر نور آن، گل‌کوچک بازی می‌کردند. بعدِ چند ساعت که بچه‌ها خسته‌ شدند، توپ را زیر سایه‌ی دیواری،

او یک فرشته است

گاهی پیش می‌آید که آدم توی زندگی می‌بُرد. از همه چیز و همه‌کس. انگار خدا دستش را ول می‌کند و می‌گوید برو ببینم چند مرده حلاجی. راستش یک سال