تازه نوشته ام داغ بخوانید

نوشتن آخرین روانپزشک است

آن روز با مادرم بحثم شد. سر اینکه می‌گفت یا سرت توی گوشی‌ات است یا کتاب. البته که سر توی کتاب بودن بد نیست اما، من از نوع بدش

شعر کودکی

دختر بچه می گوید : آن کاسه ها را بده کاسه‌ها گِلی بودند خود ساخته بودند آن را همراه برادرش در بوستان بابا درون کوچه خود سبزه درکنارشان روبروی

اگر این کتاب خواندن است…

با دوستی راجع به کتابخوانی، سر صحبت را باز کردیم. بحثی به میان آمد و دوستم گفت:«فلانی را دیده‌ای کتاب نمی‌خواند؟! این جماعت، هیچی حالیشان نیست. ما، یک هیچ

عبور از رنجی جبرگونه

می‌پیچم درخود غرق میشوم در مسلخ تن درد را از میان استخوانهایم رد می‌کنم دردی به وسعت انسان بودن دردی به مانند زندگی کردن همجوار جنون و سرگشتگی جانی