تازه نوشته ام داغ بخوانید

درد از یارست و درمان نیز هم

آقای  شاهین کلانتری در یکی از وبینارهای نوشتیار، راجع‌به ارتباط ما با آدم‌ها صحبت کردند. یادم می‌آید ایشان از نویسنده‌ای حرف زدند که گفته بود،” آدم‌ها، هم بهشتند هم

معجزه تکرار

بچه که بودم، شیفته‌ی خواندن مجلات بودم. منتظر می‌ماندم تا شماره‌ی جدیدی از مجلات چاپ شود و من از تنور درنیامده، آنها را می‌خواندم. یادم می‌آید بعد از خواندن

خیابان

امروز صبح همه جا تعطیل بود. خیابان‌ها و پیاده‌روها را که نگاه می‌کردی، خلوت خلوت. خواستم از یک سمت پیاده‌رو به آن یکی سمت بروم، اما باید از یک

داستان “مثل همیشه” از هوشنگ گلشیری

امروز در طی بازخوانی کتاب “نیمه‌ی تاریک ماه” گلشیری، به داستان “مثل همیشه” رسیدم.‌ قبلن هم این داستان را دوست داشتم و تا مدت‌‌ها به مضمونش فکر می‌کردم اما

یه دل میگه برم برم

با آنکه سنم چندان بالا نرفته، اما مادرم مانند تمام مادران ایرانی نگران این وضعم است. البته به او حق می‌دهم، نه اینکه حق بدهم نگرانم باشد، حق می‌دهم