بار اول که اسم «آئورا» را شنیدم، یاد یک سری علائم وهمآلود قبل از شروع حملهی صرع به نام Aura افتادم. در اینجا نام آئورا از یک نظریهی روانشناسی که مربوط به انعکاس یک انرژی در بدن انسان است گرفته شده است.
این مطلب را از آن جهت گفتم که معنی «آئورا» به ایجاد فضای جادویی و پر رمز و راز دستان کمک کرده.
___
«آئورا» داستانیست پرکشش و کوتاه که ابتدا با چهار شخصیت، شروع شده و در ادامه با دو شخصیت به پایان میرسد. نویسنده با لحنی شاعرانه، تمام مفاهیم پیری و جوانی، مرگ و زندگی و جاودگانی را در فضایی وهمآلود درهم میآمیزد.
از ویژگیهای بارز این داستان میتوان به فضای رئالیسم جادویی و راوی دوم شخص مفرد اشاره کرد.
نویسنده با عنصر خواب، خیال، فضاسازی با سایه و نور، عطرهای موهوم، نام آئورا، خانهای مستعمر، عروسکی افسون شده و مضمونی وهمآلود قصد دارد تا فضایی سورئال و جادویی را برایمان ترسیم کند، فضایی که مورد نیاز مضمون داستان است.
با توجه به پایانبندی داستان، انتخاب راوی دوم شخص مفرد کار هوشمندانهای بود؛ چرا که با این کار نویسنده نه تنها شخصیت خود را از راوی جدا کرده و در کنار مخاطب مینشیند بلکه، اینگونه مخاطب هم میتواند خود را جای شخصیت داستان بگذارد.
موضوع داستان:
پیرزنی به نام «کونسوئلو» تلاش میکند تا جوانی، زیبایی و مردی که همواره او را دیوانهوار دوست داشته، برگرداند. در ابتدا داستان اینگونه شروع میشود، مردی به نام «فلیپه مونترو» در روزنامه یک آگهی شغلی را میخواند، آگهیای که گویی خطاب به هیچ کسی نیست مگر او.
او قرار است ویراستاری خاطرات همسر پیرزن( ژنرال یورنته) را با دستمزدی چشمگیر بر عهده بگیرد. او برای استخدام شدن، باید حضوری نزد آن پیرزن برود.
فلیپه به آدرسی که در آگهی نوشته شده میرود. نویسنده فضاسازی خانهی مستعمرهای که فلیپه به آن وارد میشود را با نور، سایه و عطرگیاهان چنان زیبا به تصویر میکشد که گویی در فضای تاریک و نمور آنجا حضور داری.
فلیپه ویراستاری خاطرات ژنرال را قبول میکند. برادرزادهی زیبای پیرزن به نام «آئورا» هم در آنجا زندگی میکند. آئورا انگیزهی ماندن در آن خانه را به فلپیه میدهد چرا که فلیپه دیوانهوار عاشق آئورا میشود( مرز میان عشقبازی با آئورا در خواب و واقعیت در هم میآمیزد).
فلیپه دوست دارد که با آئورا ارتباط برقرار کند اما گویی آئورا در آن خانه حبس شده ( تحقق جاودانگی در جوانی برای پیرزن، همین حبس خودخواهانهی آئوراست)
تمام تلاش فلیپیه این است که او را از آن خانه نجات دهد. در این میان فلیپه به این نکته پی میبرد که آئورا و پیرزن دقیقن حرکات همدیگر را تکرار میکنند مثلن باهم لبخند میزنند، با هم کار میکنند، میخورند و حرف میزنند چنانچه گویی ارادهی یکی به وجود دیگری وابسته است، دقیقن مثل یک آینه.
فضاهای وهم آلود و در هم تنیدهی داستان طوریست که مرز میان واقعیت و خیال برایمان گم میشود.
در صفحات پایانی، راوی با خواندن خاطرات ژنرال به ما میفهماند که ….
این داستان پایانی موهوم دارد و خواننده را در همان فضای سرد و نمور باقی میگذارد.
به گمانم با حداقل دو بار خواندن این داستان برای اکثر سوالات گنگی که در ذهنتان پدیدار میشود پاسخی مییابید.
✍️بهاره عبدی
پ.ن۱: پیوست کتاب چگونگی شکلگیری ایدهی آئورا به ذهن کارلوس فوئنتس است.
پ.ن۲: ترجمهی بسیار روان این کتاب توسط عبدالله کوثری انجام شده.
آخرین دیدگاهها