همانطور که در عنوان کتاب هم آمده، این کتاب مربوط به «هنر دگرگون کردن رنجها»ست. رنج برای انسان امریست اجتنابناپذیر و دگرگون کردن رنجها هنریست که با کمک آن میتوانیم شادتر زندگی کنیم؛ البته این بدان معنا نیست که رنجهایمان را به صفر برسانیم بلکه باید درست رنج بکشیم چرا که
تصور کردن زندگی بدون رنج یا شادی مطلق تصوری اشتباه است چون با بودن یکی از آنها، دیگری معنا پیدا میکند؛ مانند مفهوم چپ و راست. زمانی چپ معنا پیدا میکند که راستی در میان باشد.
مفهوم نیلوفر و مرداب نیز به این واقعیت برمیگردند که رنح و شادی هر دو ماهیتی طبیعی و ناپایدار دارند و مدام در حال تغییرند. گل نماد شادیست، زمانی که پژمرده میشود و به کود که همان رنج است تبدیل میشود از دل مرداب رنج، نیلوفر خوش آب و رنگ شادی میروید و این چرخهی تبدیل رنج به شادی و شادی به رنج مدام تکرار میشود.
با خواندن این کتاب درمییابیم که حتی بودا هم باوجود روشنضمیری، رنج میکشید اما میدانست چگونه رنج بکشد. بودا چهار حقیقت را دربارهی رنج و شادی بیان میکند؛ ۱_ انسان رنج میکشد،۲_ برخی اعمال رنج را پدید میآورند، ۳_میتوان رنج را متوقف ساخت ( میتوان شادکام شد) و۴_ اعمالی هستند که به توقف رنج بردن میانجامند (طلوع شادی).
این چهار حقیقت به این نکته اشاره دارد که ابتدا باید رنجهایمان را شناسایی کنیم و به آغوش بکشیم
و عمیقن به ریشهی آنها بنگریم آن وقت است که میتوانیم عاداتی که مایهی رنج ما هستند را ترک و راهی به سوی شادی برداریم.
ما میدانیم بصورت ذاتی، در وجود هر یک از ما بذرهای خشم و نفرت و.. درمقابل آنها بذرهای عشق و شفقت و… وجود دارند حال انتخاب با خود ماست که کدام را آبیاری کنیم. اگر بذر رنج را آبیاری نکنیم قاعدتن کمتر رنج میبریم. «بودا میگوید هیچ چیز بدون غذا زنده نمیماند.»
حال چگونه با رنجهایمان برخورد کنیم؟ با ذهن آگاهی. ذهن آگاهی همان توانایی زیستن در لحظهی حال است. نیرویی که به کمک آن میتوانیم بفهمیم در این لحظه، چه چیزی در حال رخ دادن است. ذهن آگاهی مثل یک مادر، رنجها را که چون کودکان گریان درون ما هستند شناسایی و میپذیرد بدون آنکه قضاوتشان کند. اولین عمل برای خلق ذهن آگاهی، «تنفس آگاهانه» است. که شیوهی انجام این فعل در کتاب توضیح داده شده.
متاسفانه اولین برخورد ما با یک رنج ذهنی یا بدنی این است که وانمود میکنیم که آن رنجها وجود ندارند و آنها را سرکوب میکنیم اما از درون حس خوبی نداریم و برای رهایی از این رنجها رو به مسکنهای موضعی مانند هذیانخواری، روی آوردن به سرگرمیهای بیهوده مانند گشتن در گوشی، دیدن تلوزیون و… میآوریم حال آنکه اینها تنها رنجهایمان را لاپوشانی میکنند. ما به یک تمریم معنوی نیاز داریم که بتوانیم از رنجهایمان فرار نکنیم و با آگاهی با آنها روبه رو شویم. یعنی در اینجا رنج یک انرژیست و ذهنآگاهی انرژی است که اگر بخواهیم میتوانیم آن را فرا بخوانیم تا رنج را دربرگیرد.
مبحث دیگری که جالب توجه بود زنگ یادآوری بود که ما میبینیم حتی صاحبان قویترین ارادهها که تمرینات ذهن آگاهی را هم انجام دادهاند ممکن است ذهنشان درگیر آینده یا گذشته شوند و شادکامی لحظهی حال را از دست بدهند چرا که در این لحظه ذهن در یک مکان و بدن در مکانی دیگر قرار دارد که این خود باعث سرگشتگی ذهن میشود اما زنگ یادآوری مانند یک تلنگر به ما کمک میکند به حال برگردیم و ذهن و بدن را در در لحظه حال هماهنگ و متحد کنیم و آگاهانه با رنجهایمان روبه رو شویم. زنگ یادآوری به این شکل است که به محض شندیدن آن در درونمان، مکث میکنیم، فکر میکنیم، یعنی حرکت و گفتگو را متوقف کرده و فقط به صدای قلبمان گوش میدهیم.
شاید ما فکر کنیم که این درد تنها به خودمان مربوط است اما نه. رنج اجداد ما نسل به نسل به ما منتقل میشوند. هر گاه رنجی در نیاکانی بوده و آنها توانایی شناسایی و در آغوش کشیدن و در نهایت دگرگونسازی آن را نداشتهاند آن را به نسل بعد خود منتقل میکنند و این چرخه تا زمانی ادامه دارد که این مشکل شناسایی و رفع گردد. «ما دنبالهی والدین هستیم»
ریشهی رنجهای ما و دیگران به هم متصل است. و رنج هر یک از ما بر زندگی دیگران اثر میگذارد. درک آسیبها در خودمان این فرصت را به ما میدهند که رنج دیگران را هم بدون قضاوت ببینیم و درک کنیم و اینجاست که گل شفقت از میان گلولای رنجها میشکفد. یکی از راههای ابراز شفقت به دیگری، گوشدادن فعال است. گوش دادنی بدون قضاوت و حضور روح و جسم همزمان.
ما در زندگی با دونوع رنج مواجه هستیم، رنجهای کوچک که با تمرین میشود دورشان کرد و رنجهای واقعی عظیم که باید نیروی خود را صرف این نوع رنج که اجتنابناپذیرند کرد. آموزهای در بودا هست با نام «تیر» یعنی اتفاقات ناخوشایند برای ما مانند اولین تیری است که به سویمان پرتاپ میشود اما دومین تیر که دقیقن به همان محل اصابت میکند و درد را بیشتر میکند، خودمان با قضاوتهای نادرست، ترس، خشم و فشارهای روانی به سمت خودمان پرتاپ میکنیم.
پس یک شیوهی دگرگون کردن رنج، دوری از ترس، خشم، و ناامیدیست که به شیوه به میتوانیم به دردهایمان وسعت نبخشیم.
📚به طور خلاصه میتوان گفت که ذهن و بدن را با پنج تمرین خاص برای تجربه شادی و تکرار آن آماده کنیم که عبارتند از: رها کردن، پرورش بذرهای مثبت ذهن آگاهی بر پایهی لذت، تمرکز و بصیرت.
🌺 رها کردن: رها کردن هر آنچه فکر میکنیم بدون آنها نمیتوان زندگیکرد، حال آنکه شادی واقعی رها کردن این اعتقادات ذهنیست مانند اینکه بگویم بدون فلان تحصیلات نمیتوان زندگی کرد. «هر یک از ما ایدههای نادرستی درباره شادی داریم که باید رها کنیم»
🌺 پرورشبذرهای مثبت: هر یک از ما در درون خود بذرهایی داریم که بنا به آنچه که آبیاری میکنیم آن بذرها خودشان در جایی از بدنمان نمایان میکنند تا آنها را درک کنیم. یکی از راههای مراقبت از رنج این است که بذری را شکوفا کنیم که درتضاد با آن رنج است. مثلن هنگامی که بذر شفقت درونمان جوانه میزند بذر تکبر ضعیف شده و خشک میشود. یعنی نیازی به جنگیدن با تکبر نیست! پس ما میتوانیم گزینشی بذرهای مثبت درونمان را آبیاری کنیم تا بر بذرهای منفی پیشی گیرند.
🌺 ذهنآگاهی بر پایهی لذت: ما نهتنها باید آگاهانه نفس بکشیم، بلکه باید آگاهانه راه رفتن، نشستن و.. را نیز بیاموزیم. مثلن به آن لحظه آگاه باشیم که که همکنون داریم ظرف میشوریم و آن شرایط ارتباط برقرار کنیم.
🌺 تمرکز و بصیرت: زیستن در لحظه حال مستلزم تمرکز است و تمرکز از ذهنآگاهی زاییده میشود.
بصیرت را با مثالی توضیح میدهم، مثلن فرض کنید ما به گرده گل در بهار حساسیم و اکنون زمستان است ما با این دیدگاهی باید به سرمای زمستان فکر نکنیم بلکه به این فکر کنیم که ما در بهار حتی نمیتوانستیم آزادانه نفس بکشیم و اکنون شاد باشیم این نوع شیوه از دیدن را بصیرت مینامند. «آگاهانه تجربهی گذشته خود را به خاطر میآوریم تا ما را کمک کند آن چیزی را گرامی بداریم که در این لحظه در دسترسمان هستند.»
رنجهای هر یک از ما بر زندگی دیگران هم اثر میگذارد. هر چه بیشتر مهارت درست رنج کشیدن را به یکدیگر یاد بدهیم، به طور کلی رنج کمتری در جهان وجود خواهد داشت. اگر بتوانیم با نیروی ذهن آگاهی جمعی در کنار همدیگر رنج جمعی را شناسایی و آنها را با آغوش باز بپذیریم به لذت جمعی دست پیدا میکنیم.
در پایان این کتاب شانزده تمرین برای شادی آورده شده است.
✍️بهاره عبدی
آخرین دیدگاهها