او یک فرشته است

گاهی پیش می‌آید که آدم توی زندگی می‌بُرد. از همه چیز و همه‌کس. انگار خدا دستش را ول می‌کند و می‌گوید برو ببینم چند مرده حلاجی. راستش یک سال پیش من در چنین وضعیتی بودم. کور سوی امید هم نداشتم، ولی هدف‌های بزرگی داشتم. خب فقط داشتن هدف کافی نبود. باید دستی کمکم می‌کرد؛ البته از زمانی که رو به نوشتن آوردم، از زمین و آسمان برایم شانس می‌بارید، کتاب هدیه می‌گرفتم، قرعه‌کشی کتاب برنده می‌شدم، بن کتاب می‌گرفتم و… خیلی چیزهای دیگر. اما بعضی از شانس‌ها خود معجزه هستند. مثلن تو بیایی و شعری بنویسی و شخصی شعرت را توی صفحه‌ی اینستاگرامت بخواند و تو را دنبال کند و تو بیایی و ببینی این شخص که لایک کرده نویسنده است، آن هم نویسنده دو کتاب مهم از نشر نگاه. بعد تو هم او را دنبال کنی و به پاس دنبال کردنش، کتابی را که تازه منتشر کرده، استوری کنی و بعد بیاید پی‌وی و ازت کلی تشکر کند و کتابهایش را برات بفرستد و نکته‌ی جالبتر این باشد که طرف خودش استرالیا باشد و کارهای ارسال را بسپارد به دوستانش. اگر نام این معجزه نیست پس چیست؟

خب اینکه کسی به تو کتاب هدیه بدهد کلی مایه‌ی ذوق و شعف است و باید هدیه‌اش را روی چشمانت بگذاری، اما اینکه کسی باشد و نگذارد خزانه‌ی هدیه‌ی کتابهایت ته بکشد چیزی فراتر از ذوق و وجد است. خیلی خوب است آدم بتواند بعضی از محبت‌ها را جبران کند اما خب بعضی از محبت‌ها جبران نشدنی‌اند و من در چنین مواقعی که برای جبران دستم به هیچ جایی بند نیست، آرزو می‌کنم به همان اندازه که طرف، من را خوشحال کرده، حال خوب را دریافت کند. راستی یادم رفت اسمش را بنویسم.‌ آقای شکوهی. بهمن شکوهی. از لفظ استاد خوشش نمی‌آید و من همان آقای شکوهی صدایش می‌زنم. روزی هزار بار خدا را شکر می‌کنم که نعمت اینترنت را به من ارزانی داد تا با افراد‌ی از جنس آب آشنا شوم. مثلن یکی از این نعمت‌ها همین آقای شکوهیست. کسی که حامی توست تا به آرزوهایت برسی. بدون هیچ چشم داشتی. گاهی با خودم می‌گویم که این خود فرشته است، البته خوب است که خودش این متن را نخواند چون از حرفهای مبالغه‌آمیز خوشش نمی‌آید اما من تنها واقعیت را می‌گویم و هرگز مبالغه نکرده‌ام. داشتم میگفتم، او یک فرشته است. یاد جمله‌ای از کتاب آخرین انار دنیا افتادم « اگر به خدا روی کنیم و از او کمک بخواهیم چگونه یاریمان می‌دهد؟ باز هم از طریق انسان… جز دست انسان خدا چه دست دیگری دارد
تا این زندگی را آباد کند؟ هیچ، هیچ دست دیگری ندارد» و من دست خدا را به وضوح دیدم.
زاد روزت خجسته آقای شکوهی. 🙏🌹

۱۴۰۲/۱۲/۲۶

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

4 پاسخ

  1. اغرق هاي يك هنرمند كرد را باور نكنيد .از محبت نويسنده منهاي قسمت هاي از آن كخه پياز داغ اش خيلي خيلي زياد هست
    تشكر مي كنم. دنيا با بهار و بهاره قابل تحمل تر است و حتي زيبا !

  2. سلام خانم عبدی عزیز
    چقدر عالی
    از اون دست اتفاقات فوق العاده که برای همیشه تو خاطر آدم میمونه
    زنده باشن آقای شکوهی بزرگوار

    1. سلام خانم زمانلوی عزیز. بله واقعن همینطوره. اینطور افراد هرگز از خاطره‌ها نمیرن. 🙏❤️

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *