با خودت خلوت کن.
ببین کجای زندگیت هستی؟
ببین تا به این سن، چه مسئلهای تو را میآزارد؟
کدام مسئله است که روز و شب به آن فکر میکنی اما چارهای برای آن نمییابی و هر روز دست از پا دراز تر خودت را سرزنش میکنی؟
من این نوشته را زمانی مینویسم که مسئلهای، چند سال ذهنم را آشفته و ذهنم آن مسئله را باور کرده بود.
من بر اثر تکرار این باور در نشخوارهای ذهنیام نمیدانستم که در چه تلهای گیر افتادهام!
من با خودم خلوت کردم. با خودم نشستم و رو راست صحبت کردم. همانند صحبت کردن با یک دوست صمیمی.
نه یک روز، نه یک ماه و نه یک سال بلکه چند سال من روی آن مسئله فکر کردم و جوانبش را سنجیدم.
هر بار چیزهایی را که برای رفع آن مسئله به ذهنم میرسید، بر روی خودم امتحان میکردم. اهل ریسک بودم و هرچه را که میدانستم درست است انجام میدادم.
اینگونه شد که جرعه جرعه پای در دریای خودشناسی گذاشتم و در خلوتم سعی کردم که مسئله را بارها و بارها موشکافی کنم.
پی بردم تنها راه نجات خودم هستم. خودم بودم که میدانستم در این بخش از مسئله میلنگم. بر نقاط قوت و ضعفم آگاه شدم و بعد از تحمل دردهایی که از مقاومت ذهنیام که برای خودم ساخته بودم، بالاخره راه حل قضیه را پذیرفتم.
در این راه دو چیز من را یاری کرد. اول اینکه، گزینهی پذیرش را به کیبورد سیستم مغزم اضافه کردم.
باید میدانستم که در مقابل بعضی از اتفاقات که محدودهی حل آنها خارج از توانم است، دکمهی پذیرش را بزنم و قبول کنم همهی مسائل را نمیتوانم همانگونه که میخواهم رقم بزنم.
دوم خواندن کتابها من را در این راه بسیار کمک کرد، خصوصا کتابهای انگیزشی و خودشناسی.
کتاب «هنر ظریف بیخیالی» که خواندن آن تقریبا رو به اتمام است، یکی از این کتابها بود.
این کتاب واقعیت زندگی را برای من روشن کرد و به من فهماند با دید واقعگرایانه به زندگی نگاه کنم.
دوس داشتم بگویم،« با خود خلوت کن و رک و صمیمی آن قضیه را که آزارت میدهد، با دید واقعگرایانه بنگر و بپذیر.»
تو لایق آرامش هستی☘️🌸
✍️بهاره عبدی
آخرین دیدگاهها