تازه نوشته ام داغ بخوانید

طنز «مگس»

دیشب به خانواده سپردم که فردا صبح، هر کسی زودتر بیدار شد، من را هم بیدار کند. این روزها با آلارم گوشی هم بیدار نمی‌شوم. همه بیدار شده بودند

چرا گریه کردن خوب است؟

نمی‌دانم چرا اسم گریه بد درفته. من که جز خوبی، چیزی از او ندیده‌ام. چرا اسمش که می‌آید، یاد آدم‌های ضعیف می‌افتیم؟ به نظرم، خود گریه بد نیست، شاید

داستانک «کودکی»

صندلی عقب ماشین نشسته بودم. منتظر بودم اهل‌خانه خریدشان را انجام دهند و برگردند. شیشه‌ را پایین زده بودم. دختر بچه‌ای را دیدم با موهای کوتاهِ فرِ بور. حدود

داستانک «مرگ»

پاییز بود. روبرویم نشسته بود. مثل همیشه در این فصل چشمانم خارش گرفته‌ بود و آبریزش‌ بینی داشتم. به گمان خودم آلرژی بود اما چون این روزها هر آلرژی

مسخ طبیعت

ای طبیعت ای خدای پنهانِ پشت برگ‌ها به تو باز خواهم گشت می‌دانم روزی خاک خواهم شد و میان تنت گم چنانچه از اول بوده‌ام می‌دانم در دل خاکت