طنز «مگس»
دیشب به خانواده سپردم که فردا صبح، هر کسی زودتر بیدار شد، من را هم بیدار کند. این روزها با آلارم گوشی هم بیدار نمیشوم. همه بیدار شده بودند
چرا گریه کردن خوب است؟
نمیدانم چرا اسم گریه بد درفته. من که جز خوبی، چیزی از او ندیدهام. چرا اسمش که میآید، یاد آدمهای ضعیف میافتیم؟ به نظرم، خود گریه بد نیست، شاید
داستانک «کودکی»
صندلی عقب ماشین نشسته بودم. منتظر بودم اهلخانه خریدشان را انجام دهند و برگردند. شیشه را پایین زده بودم. دختر بچهای را دیدم با موهای کوتاهِ فرِ بور. حدود
داستانک «مرگ»
پاییز بود. روبرویم نشسته بود. مثل همیشه در این فصل چشمانم خارش گرفته بود و آبریزش بینی داشتم. به گمان خودم آلرژی بود اما چون این روزها هر آلرژی
معرفی کتاب «مجموعه داستان کوتاهای» صمد بهرنگی
اگر بخواهم کتاب «مجموعه داستان کوتاههای صمد بهرنگی» را از دیدگاه خودم تحلیل کنم، این کتاب با آنکه نثر بسیار قوی نداشت اما کتابی بود که در حین خواندنش
مسخ طبیعت
ای طبیعت ای خدای پنهانِ پشت برگها به تو باز خواهم گشت میدانم روزی خاک خواهم شد و میان تنت گم چنانچه از اول بودهام میدانم در دل خاکت
دستهها
- آنچه از زندگانی آموختهام (9)
- اندر باب نوشتن (7)
- تکههایی از کتابها (1)
- توصیههای نویسندگان به من (2)
- جرعهای خاطره (3)
- جملات قصار (9)
- خاطرات (1)
- خواب و رویا (5)
- داستان کوتاه (10)
- داستانک (22)
- دربارهی من (1)
- سبک جدید زندگی (13)
- شعر (21)
- شعر کوتاه (16)
- طنز (8)
- عکس نوشته (34)
- فیلم (1)
- کاریکلماتور (15)
- کتابخوانی (3)
- ماجراهای آقای پستچی (2)
- مخلفات (4)
- معرفی کتاب (61)
- مینیمالهای من (19)
- نامهها (5)
- هایکو (4)
- یادداشت روزانه (33)
آخرین دیدگاهها