آدم نصفه و نیمهای هستم. انگار نافم را از وسط بریدهاند. نه یک سانت آنورتر نه یک سانت اینورتر. اصلن خداوند من را وسط آفرید. باید اسمم را وسطه میگذاشتند، هر چند نام نامرسومیست اما، خیلی به من میآید؛ البته جای شکرش باقیست که همین اسم را هم دارم. مادرم میگفت به دنیا که آمدی، بهت شناسنامه نمیدادند. میگفت انگار آن روز کارمندان ثبت احوال، حال و حوصله نداشتند. همهاش به اسمت گیر میدادند. چرا آن روز را نمیدانم!
وسط دههی ۷۰ و ۶۰ به دنیا آمدم، یعنی اگر یک پایم آنورتر بود، من دهه هفتادی بودم و فلاکت شصتیها نصیبم نمیشد.
من در همه چیز وسطم. در زندگی، در آینده، در کار و بار. شاید باورتان نشود، من گاهی یک گوشم میشنود، یک چشمم میبیند و یک طرف بدنم کار میکند. وقتی میخندم، بعدش دوست دارم گریه کنم، چرا را نمیدانم.
بچه که بودیم، وسط وسط که بازی میکردیم، همیشه آن وسط نقش نخودی را بازی میکردم. بچهها، توی هیچ دستهی جایم نمیدادند. کاری نکرده بودم. من که همیشه خوب بازی میکردم.
من حتی بچهی وسط هستم. نه با بچهی کوچک خانواده هستم نه با بچهی بزرگ. توی دعواهای خانوادگی پدر و مادرم، خواهر و برادرم همیشه مرا تحت فشار میگذاشتند که حق را به که میدهی؟ من هم هیچ نمیگفتم. واقعن حرفی نداشتم. میگفتن تو آدم دو رویی هستی. من دو رو نبودم. سعی داشتم به هر دو طرف حق بدهم. آخر چه کسی میداند بین آن دو طرف چه گذشته؟ اما آنها من را توی بازیهایشان راه نمیدادند و همیشه تنها بودم.
به نظرم آدم وسط بودن همیشه خوب نیست، یا اصلن خوب نیست. همیشه انگار یک پایت توی زمین و پای دیگرت توی هوا معلق است. تصمیم که میگیری، همیشه مرددی که کدام راه را انتخاب کنی. به نظرم نهایت هر چیزی زیباتر است، یا خوب میشود یا بد اما وسط که باشی مدام سر دو راهی تقسیمی، بلاتکلیفی. عین برگ روی آب. عاشق که میشوی، هم دوستش داری هم نداری، طفلی آن وسط میماند که الان چه کند، برود یا بماند. از آن بدتر، دوستت که دارند، هم دوستش داری هم نداری.
کاش وسط نبودم. مثلن نافم را کمی اینورتر یا نه، کمی آنورتر میبریدند چه میشد؟! چه میشد که وقتی عاشق میشدم به فنا میرفتم یا نه آنقدر سرد میبودم که همه چیز را به یکباره ول میکردم. من که وسطم، دلم نمیآید هیچ چیز و هیچ کس را رها کنم. دوست دارم همیشه حلقهای بین من و آن چیز باشد تا لق نشوم، نیفتم. خودم دوست ندارم، ولی هستم.
کاش یکی بیاید این وسط، از وسط بودن رهایم کند. چه میدانم چطور! فقط میدانم وسط بودن گاهی کار دستم میدهد و نمیگذارد مثل بچهی آدم، آزاد زندگیام را بکنم.
✍️ بهاره عبدی
آخرین دیدگاهها