نوشتن آخرین روانپزشک است
آن روز با مادرم بحثم شد. سر اینکه میگفت یا سرت توی گوشیات است یا کتاب. البته که سر توی کتاب بودن بد نیست اما، من از نوع بدش
شعر کودکی
دختر بچه می گوید : آن کاسه ها را بده کاسهها گِلی بودند خود ساخته بودند آن را همراه برادرش در بوستان بابا درون کوچه خود سبزه درکنارشان روبروی
اگر این کتاب خواندن است…
با دوستی راجع به کتابخوانی، سر صحبت را باز کردیم. بحثی به میان آمد و دوستم گفت:«فلانی را دیدهای کتاب نمیخواند؟! این جماعت، هیچی حالیشان نیست. ما، یک هیچ
معرفی کتاب «غروب پروانه» اثر بختیار علی با ترجمهی مریوان حلبچهای
هر چه بیشر آثار «بختیار علی» را میخوانم، حس میکنم ولعم برای خواندن دیگر آثارش، بیشتر و بیشتر میشود. میترسم تا رسیدن به رمان «شهر موسیقیدانهای سپید» از فرط
در حصار نا امیدی، امید جسورانه سرک میکشد.
هر زمان که در گرداب مشکلات و مسائل گیر میافتم، طوری که هرچه دست و پا میزنم بیشتر به قعر گرداب کشیده میشوم و در آن زمان عقربههای ثانیه
عبور از رنجی جبرگونه
میپیچم درخود غرق میشوم در مسلخ تن درد را از میان استخوانهایم رد میکنم دردی به وسعت انسان بودن دردی به مانند زندگی کردن همجوار جنون و سرگشتگی جانی
دستهها
- آنچه از زندگانی آموختهام (9)
- اندر باب نوشتن (7)
- تکههایی از کتابها (1)
- توصیههای نویسندگان به من (2)
- جرعهای خاطره (3)
- جملات قصار (9)
- خاطرات (1)
- خواب و رویا (5)
- داستان کوتاه (10)
- داستانک (22)
- دربارهی من (1)
- سبک جدید زندگی (13)
- شعر (21)
- شعر کوتاه (16)
- طنز (8)
- عکس نوشته (34)
- فیلم (1)
- کاریکلماتور (17)
- کتابخوانی (3)
- ماجراهای آقای پستچی (2)
- مانیفست (1)
- مخلفات (4)
- معرفی کتاب (62)
- مینیمالهای من (19)
- نامهها (5)
- هایکو (4)
- یادداشت روزانه (34)
آخرین دیدگاهها