شعر آفتابگردان

آسمان چشمانم ابری‌ست
برایَت یک بغل آفتابگردان آورده‌ام.

می‌دانی؟
در شهر من،
خیلی وقت است خورشید دیگر طلوع نمی‌کند.
و تمام آفتابگردان‌ها
هر روز سرگردان،
دنبال گم‌شده‌شان می‌گردند.
می‌خواهم همه‌شان را
به دستانت بسپارم.

هنوز طلوع را
در چشمانت می‌بینم.

می‌دانم،
آفتابگردان‌ها
در خاکِ آغوشت
رو به چشمانت می‌چرخند.
✍️بهاره عبدی

۱۴۰۴/۸/۲۱

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *