این روزها از خواب که بیدار میشوی، انگار گَرد خواب توی هوا پاشیدهاند.این وضعیت روی کیفیت خواب افراد تاثیر گذاشته است.
امروز دم صبح خواب دیدم که چشمانم بسته بود و هر کاری میکردم نمیتوانستم بازشان کنم. با این حال مادر و خواهر و برادرم را میدیدم که روبهرویم نشستهاند.
با چشمان بسته داد زدم مادر، مادر…
مادر صدایم را شنید؛ حتا خواهرم هم. بهش گفتم برایم آب بیاور که چشمانم را باز کنم. برایم آورد. اما دور بود. یادم میآید زور زدم که چشمانم را باز کنم اما تنها برای چند ثانیه کور سوی نوری به داخل چشمانم رسید و باز پلکهایم بسته شد.
چند بار دیگر مادرو خواهرم را صدا زدم و گفتم آب. اما گوششان به من بدهکار نبود و من این را از حالتشان فهمیدم.
تلاش کردم دستم را به آب برسانم و رساندم. با خودم گفتم روح باید چیز درستی باشد چراکه من آنها را میبینم درحالی که چشمانم بستهاند.
آب را روی چشمانم گرفتم. حس میکردم چشمانم کم کم از گوشه به سمت داخل باز میشوند. زور زدم و بعد از زور آخر، کلا از خواب پریدم.
حالت نشئگی عجیبی داشتم. آنقدر سنگین بودم و خوابم میآمد که دلم میخواست باز چشمانم را ببندم.
یاد خوابم افتادم و سعی کردم چشمانم را نبندم. با خودم گفت حالت جسمانی چقدر میتواند توی روحیهی افراد تاثیر بگذارد!
✍️بهاره عبدی
۱۴۰۴/۱/۱۷
آخرین دیدگاهها