نامه‌ای کوتاه به آقای شاهین کلانتری مدرس نویسندگی

سلام استاد عزیزم
راستش نمی‌دانم از کجا بیاغازم؛ اما می‌آغازم.
استاد عزیزم، از سال ۹۹ تا به اکنون کمتر پیش آمده که پیگیر آموزش‌هایتان نباشم. حتا بوده یک ویدئو یا پادکست را چندین بار دیده و شنیده‌ام تا نکته‌هایتان حلقه‌‌ای باشند آویخته بر گوشم.

از همان ابتدای آشنایی با شما، آرزو کردم که ای کاش روزی متن‌هایم را بخوانید. انتظار بازخورد دادن را هرگز نداشتم. اولین متن کوتاهم را در اینستاگرامم خواندید و بازخورد هم دادید. وای خدای من. چه حالی داشتم. دو تا بال درآورده بودم و توی خانه جایم نمی‌شد. بعد از رسیدن به این آرزو، مشتاق شدم کلاس‌ نویسندگی خلاقتان را شرکت کنم، آن هم بیشتر به این خاطر که با شما صحبت کنم _البته می‌دانستم این دوره یکی از بهترین دوره‌های شماست_ اما صحبت با شما را موهبت بزرگی می‌دیدم که باید روزی تجربه‌اش می‌کردم.

راستش برای شرکت در این دوره شرایط مهیا نمی‌شد تا اینکه بالاخره در مرداد ماه امسال به مراد دلم رسیدم. همان روز به دکتر دندانپزشک و همکارم_ دستیار دندانپزشک_ سپردم که امروز سه شنبه ۹ مرداد ساعت ۱۸: ۵۷ دقیقه با استاد نویسندگی‌ام مصاحبه دارم. ذوق در صدا و چشمانم هویدا بود. دکتر حالم را دید و اجازه داد. بار اول که صدایتان را شنیدم، از خوشحالی نفسم بالا نمی‌آمد. نمی‌توانستم درست و حسابی حرف بزنم. خیلی وقت بود که منتظر چنین روزی بودم. حس کردم چند لحظه زمان و مکان را از دست دادم طوریکه بعد از مصاحبه یادم نمی‌آمد چه گفتم و چه پاسخی به سوالهایتان داده‌ام. به خانه که برگشتم، توی دفتر آرزوهایم یکی از آرزوهایم را تیک زدم. اینبار مشتاقم از نزدیک ببینمتان. به امید آن روز.

استاد عزیزم تنها چیزی که این روزها نگرانم می‌کند این است که، کار فعلی‌ام از ساعت ۳ بعد از ظهر شروع و تا پاسی از شب ادامه دارد و همین مسئله مانع شده تا نتوانم در  کلاس‌های دوره‌ی نویسندگی خلاق و وبینارهای آن لاینتان شرکت کنم و از حضور در کنار شما و دوستان گرامیم فیض ببرم. با اینکه ضبط شده‌ها را می‌شنوم، اما همچنان نگران و دلتنگم. کاری هم نمی‌شود کرد.

راستی استاد عزیز، در حال تایپ کتاب الکترونیکی با عنوان فعلی “آنچه از شاهین کلانتری آموخته‌ام” هستم. این کتاب را به صورت نکته‌ای نوشته‌ام و تمام این نکته‌ها را از دل سخنان گهربار شما در یوتیوب و وبینار بیرون کشیده‌ام. امیدوارم برای نوقلمان مفید باشد.

بیشتر از این وقت گرانبهایتان را نمی‌گیرم. این نامه شرح کوتاهی اندر احوالات این روزهایم بود.
به قول نامه‌های قدیم، ارادتمند همیشگی شما، بهاره عبدی.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *