معجزه تکرار

بچه که بودم، شیفته‌ی خواندن مجلات بودم. منتظر می‌ماندم تا شماره‌ی جدیدی از مجلات چاپ شود و من از تنور درنیامده، آنها را می‌خواندم. یادم می‌آید بعد از خواندن شماره‌ی جدید، دیگر رغبتی به آن نداشتم و بطور کل کنارش می‌گذاشتم.
عاشق این بودم که مطلب جدید بخوانم و این ولع را آن سال‌ها هم درک کرده بودم. در مقابل تکرار، مقاومت عجیبی داشتم. مفهوم تکرار، من را یاد رخوت، ملال و کهنگی می‌‌انداخت. چیزی که برخلاف طبیعت تازه‌خواه مغزم بود.
هر چه سنم بالاتر رفت، این مفهوم برایم رنگ باخت. دیگر با شنیدن این واژه، کسل نمی‌شدم. انگار فهمیده بودم دنیا همه‌اش تکرار است. تکرار یک داستان، تکرار یک تمرین، تکرار یک دیدار، تکرار یک عشق، تکرار هر آنچه که تار و پودش با سطحی‌نگری متزلزل می‌شود. دیگر تکرار برایم اصیل شد.
اول باری که مفهوم ناب تکرار را لمس کردم، زمانی بود که با دوستم فاطمه کتاب مشترکی انتخاب کرده و بعد از خواندن، آن را با هم تحلیل می‌کردیم. فاطمه کتاب‌ها را خوب می‌خواند. وقتی از فلان قسمت کتاب حرف می‌زد، مشخص بود که چند بار آن را خوانده و من از اینکه فقط خواسته بودم مانند بسیاری از افراد معمولی کتاب‌ها را تمام کنم، خجالت می‌کشیدم. این قضیه ادامه داشت تا وقتی که آقای کلانتری در وبینار روزانه‌ی نوشتن، یوتیوب و تلگرم از مزیت تکرار گفتند.
آن موقع به خوب بودن مسئله تکرار، آگاهی یافتم و به دنبال آن همه چیز را تکرار کردم. نوشتن را، خواندن را، شنیدن پادکست را، دوست داشتن را و هر چه که لایق تکرار است را. به نظرم تنها تکرار است به این جوهره‌ی کمرنگ مغز، رنگ می‌بخشد و آن را به عرصه ظهور می‌رساند.
✍️بهاره عبدی

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *