غروب یکی از روزهای پاییز، در اتاقی تاریک و نمور، تکوتنها روی تختِ چوبیِ شکسته، مرده بود.
بدنش را که کالبد شکافی کردند، کلمهریزی مغزی کرده بود. کلمات مدام از قلب به مغزش رفته و سدِ بین مغز و دهانش نگذاشته بود که حرف بزند!
✍️بهاره عبدی
غروب یکی از روزهای پاییز، در اتاقی تاریک و نمور، تکوتنها روی تختِ چوبیِ شکسته، مرده بود.
بدنش را که کالبد شکافی کردند، کلمهریزی مغزی کرده بود. کلمات مدام از قلب به مغزش رفته و سدِ بین مغز و دهانش نگذاشته بود که حرف بزند!
✍️بهاره عبدی
آخرین دیدگاهها