با زنهای کوچه که مینشستیم، کژال پیش ما میآمد و از نو همه را میگفت و گریه میکرد به وضعش.
تنها که شدیم به کژال گفتم:« کاعلی از عشق زیاد است که اذیتت میکند. به دل نگیر. “تو مردها را نمیشناسی. از چیزی مطمئن نباشد، مدام اذیت میکنند که به آن اطمینان خاطر برسند.” به او اطمینان بده که دوستش داری و بعد او، به فکر ازدواج نیستی.»
گفت:« این چه حرفیست، مگر من را نمیشناسد!؟»
گفتم: « نه. ” مردها از نگاه ما زنها چیزی نمیفهمند. باید برایشان توضیح داد.”»
کژال گفت: «مریم گیان، اینبار تصمیم آخرم را گرفتهام. میخواهم قضیه را با دادگاه بکشم و حقم را بگیرم. میدانم دادگاه حق را به من میدهد.
تنها مشکلم این است که، برادرهایم میگوید زشت است. تو زنی. میخواهی جواب مردم را چه بدهی. میخواهی بگویند، کژال شوهر کرد و پول پیرمرد را بالا کشید و آخر عمری او را زندان انداخت!؟
از خیرش بگذر کژال. نه خدا را خوش میآید نه بندهاش. به فکر آبروی خودت و ما هم باش.»
گفت:« فکر این را که میکنم، اگر طلاق بگیرم کدام گور بروم!؟
یک بار که سر همین قضایا به خانهی پدری برگشتم، داداشهایم زنهایشان را اسکورتم کرده بودند. زن داداشهایی که، همه ده سال از خودم کوچکتر بوند. میخواستم خودم را بکُشم. آخر من تا به این سن مثل یک مرد بار آمدهام، حالا آنها میخواستند اسکورت من باشند!؟»
اگر برگردم آزادیم را از دست میدهم. اینجا باز میتوانم بدون سیم جیم آزادانه بیرون بروم.
خدا و قرآن را قسم خورد که آنها به کنار، از حرف مردم هم میترسد. تمام فکر شب و روزش این بود که اگر به خانهی پدری برگردد، مردم بگویند:« باز برگشت.» این باز برگشت در ذهنش مدام تکرار میشد و عین بختک هر شب به جانش میافتاد.
اوضاعش بد جور در هم لول خورده بود.
گفتم:« خب میخواهی چه بکنی کژال!؟»
گفت:« خودم هم نمیدانم. هرچه فکر میکنم، آزادیم بیشتر از هر چیزی برایم مهمتر است.»
گفتم کژال، به ولا اینها همه بهانهاست. تو دوستش داری، درست است!؟
ریزه خندهای کرد و سرش را پایین انداخت و گفت: «سر صبحی زنگ زدم گوشی علی، گفتم علی گیان از این پولی که برایم روی طاقچه گذاشتی، پول کفشهایم را که کم دارد نامرد! سر راه که برگشتی، برایم از آن نارنگیهای ترش بیاور که، شیرین دوست ندارم.
گفت:« کاعلی هم دو ثانیه نبرده از سر کار برگشته و گفته آخ کژال، کژال.
آخرش یا تو من را با نازت میکشی یا من تو را با اذیتهایم.»
من هم خندیدم و گفتم: «بمان کژال، بمان»
بهاره عبدی
آخرین دیدگاهها