نکاتی قبل از خواندن اثر:
این رمان با توجه به اینکه، پایانی بسته و تراژدیک دارد اما، رمانی ناتمام است. در پایان کتاب، فصلهای ناتمام و بخشهایی که خود نویسنده حذف کرده، آمده است.
فضای محاکمه، مبهم، پیچیده و سورئال است.
درون مایهی کتاب طنزی تلخ دارد و دیالوگها و صحنهپردازیها به گونهایست که گویی کافکا، از درون ذهن تمام شخصیتها میزند.
____________________
موضوع داستان:
مردی به نام «یوزف کا» در دنیایی زندگی میکند که در آن، موقعیتهای پیشپاافتاده، به شکلی نامعقول و فرا واقعگرایانه، اتفاق میافتند.
( کافکا در محاکمه، دنیایی غیر طبیعی را به تصویر میکشد.
این فضا را که در داستانهای کافکا زیاد پیش میآیند «فضای کافکایی» میگویند.)
بنابراین در این دنیای پر هرج و مرج، «یوزف ک» توسط حاکمی خارج از صحنه و غیرقابل دسترس محکوم میشود. اما به چه جرمی محکوم میشود را، نه خود «یوزف ک»، نه خواننده نمیداند، و چون این رمان ناتمام است، نویسنده از ابتدای رمان تعلیقی را ایجاد میکند که تا انتهای رمان ادامه دارد. تعلیقی که میگوید، به راستی جرم «یوزف ک» چه بود؟!
« یوزف ک» در ابتدا، محکومیتش را شوخیای میپندارد که شاید، از طرف همکارانش صورت گرفته اما، هر چقدر بیشتر پیش میرود، به جدی بودن مسئله پی میبرد و اینجاست که طرح سوالاتی در ذهنش شکل میگیرد. (جرمش چیست؟ این افراد چه کسانی هستند؟ و..).
او هرچقدر تلاش میکند تا با مقامات عالیرتبه دیدار کند و بیگناهی خودش را ثابت کند، فقط گذرش به کارمندان سطح پایین میافتد. آدمهای خُردی که گویا همه از محکومیتش باخبرند اما نمیتوانند برایش کاری بکنند. در اینجا کافکا نظام حاکم بر جامعهاش را به سخره میگیرد.
بنابراین «یوزف ک» در آن دنیای درهم و برهم با وجود تلاش برای یافتن پاسخ به آن سوالها، برای هیچ کدامشان پاسخی نمییابد.
او مدام با خود میگوید: آیا قانونی وجود دارد؟ چیزی به نام عدالت چطور؟ اگر قانونِ شفاف و دادگاه عادلی وجود نداشته باشد همه ما میتوانیم گناهکار باشیم.
«یوزف ک» از جهان پوچ و ناعدالت میگریزد اما همچنان ناخوداگاه به سویش کشیده میشود.
اینطور به نظر میرسد که «یوزف ک» گناهی کرده که نمیتواند از آن گناه فرار کند. گویی میداند چرا باید محاکمه شود و تنها کسی که خود را به محاکمه انداخته خود «یوزف ک» است! در اینجاست که دیگر خودش، نمیداند که آیا گناهکار است یا بیگناه. با این همه دلش میخواهد زندگی کند اما توان ماندن در این دنیای ناعدالت را هم ندارد. همین بیهودگی تقلا و مقاومت در برابر سرنوشت ایجاد شده، باعث ناامیدی و کشیده شدن او به سمت پوچگرای میشود(ناگهان بیهودگی مقاومت را دریافت) و در انتها توسط همان افراد عالیمقام کشته میشود.
___________________
خلاصهای کوتاه:
از کتاب محاکمه میشود تفسیرهای مختلفی داشت. هر فردی با توجه به آنچه در درونش میگذرد، میتواند برداشت خاص خودش را از آن داستان داشته باشد.
من فکر میکنم هیچچیز در داستان محاکمه عادی نبود. نه جرم « یوزف ک»، نه دادگاهی که در آن محاکمه شد، نه روند محاکمه، نه فضا و حتی آدمهای اطرافش.
نوعی گیر افتادن انسان در این دنیا را نشان میداد که در آن همه به یک جرمی که معلوم نیست چه است، محکومیم و در آخر هر چقدر هم برای رهایی از این بازدداشت ازلی تقلا کنیم، در آخر به پذیرش بیهودگیِ مقاومت در زندگی پی میبریم.
قسمتی قابل تامل، که در آن کشیش را نزد «یوزف ک» میفرستند را بسیار دوست داشتم و آنچنان در آن غرق شدم که خواب آن را دیدم.
این قسمت، کشیش درباره مفهوم «قانون» صحبت میکند. و مکالماتی بین کشیک و «یوزف» شکل میگیرد. قانونی که دادگاه براساس آن عمل میکند و معلوم میشود این قانون یک قاعده کلی نیست که بر اساس آن افراد را قضاوت کنند. میتوان گفت این قانون چیزی شبیه وجدان شخصی که فرد اگر به آن بیتوجهی کند باید منتظر عواقبش هم باشد.
____________________
دکتر اصلانی، منتقد توانای کشورمان راجع به این رمان چنین میگوید: کافکا در این رمان، جنگ جهانی دوم و ظهور فاشیست را پیشبینی کرده است.
_____________________
ترجمه:
ترجمه این کتاب را «امیر جلاالدین اعلم» انجام داده که ترجمهای به نسبت خوب بود. هر چند، کار ترجمه کاری بهغایت دشوار است اما جاهایی از کتاب میتوانست بسیار بهتر ترجمه شود که اینگونه روند خوانش را با کندی مواجه نکند.
___________________
جرعهای از کتاب:
_آدمهای مظنون حرکت کنند بهتر است تا در سکون بمانند، زیرا در حالت سکون امکان دارد بیآنکه بدانند در ترازویی نشسته باشند و همراه گناهانشان وزن شوند.
_تمیز دادن میان حسن و عیب به شکافتن مو میماند.
✍️بهاره_عبدی
آخرین دیدگاهها