«خداحافظ دلدادگی» اثر «شیرزاد حسن».
این کتاب ۱۵۳ صفحه دارد. با وجود اینکه محتوای کتاب عمیق است، اما از نظر حجم به راحتی قابل خواندن است.
کیفیت چاپ، خوانایی فونت و طراحی جلد بسیار خوبی دارد.
به گفتهی شیرزاد حسن، حق انحصاری چاپ این مجموعه داستان در دودهه پیش به مریوان حلبچه ای داده شد اما این کتاب در تاریخ ۲۰۲۱/۸/۲۹ در ایران توسط انتشارات ثالث چاپ و منتشر شد.
شیرزاد حسن نویسندهی کُرد، در سال۱۹۵۰ در اربیل، از شهرهای بزرگ کردستان عراق، متولد شد. پدر او مامور پلیسی بود بسیار سنگدل و تندخو. او شخصیت پدرش را در بسیاری از داستانهایش منعکس کرده است. وی در سال۱۹۷۵ مدرک زبان انگلیسی را گرفت و چندین سال به عنوان دبیر انگلیسی به تدریس پرداخت. شیرزاد حسن در حال مقیم سلیمانیهی کردستان عراق است.
ترجمهی بسیار عالی و روان این کتاب توسط، مریوان حلبچهای( مترجم آخرین انار دنیا که جایزهی یونسکو را دریافت کرد) انجام شده که وی کتاب «حصار و سگهای پدرم» را هم از این نویسنده ترجمه کرده است.
مقدمهی مریوان حلبچهای دربارهی کتاب:
شیرزاد حسن از نخستین نویسندگان کُرد است که در داستانهایش به شکلی جدی، اروتیسم، مرگ دوستی و جامعه اروسکش پرداخته است.
کتاب «خداحافظ دلدادگی» گزیدهای از بهترین داستانهای اوست. او در این مجموعه به زندگی انسانهای مطرود، درهم شکسته، نا امید و سرخورده پرداخته است. شیرزاد حسن در کنار زمینهی فلسفی و روانشناسی، از جهانی ضدپدر سالاری و زن ستیزی به شیوهای بسیار پخته حرف به میان میآورد.
«شیرزاد حسن، راوی تنهاییها و عشقهای سرکوب شده.»
در واقع اگر بخواهیم خلاصهی یک خطی از مجموع داستان کوتاههایش را بنویسیم، به همان جملهی مریوان حلبچهای میرسیم.
این کتاب، مجموعهای از ۱۵ داستان کوتاه بود که نام کتاب برگرفته از یکی از آن داستان است. داستان آخر با نام«بازی جابهجا کردن تختخوابها را بسیار دوست داشتم.
🍁 جرعهای از کتاب:
_تنهایی، ناامیدی و سرخوردگی انسان؛
«خط زدن هر شماره، مرگ و کوچ و وداع و جدایی وخیانت و از دست دادن دوستی، خویشی، رفیقی، زنی است.»
«میدانی من و تو، حتی تمام عشاق، تنهایم. بی بوسیدن و بغل کردن هم تنهاییم. برای همین انسانها در گریز از تنهایی، به آغوش هم پناه میبرند.»
«مات و غمگین. حزنی که علت خاصی نداشت. از آن غمهایی که آدم را ناگهان فلج میکنند.»
«این جهان چیزی جز بیمارستانی بزرگ نیست!».
_ عشقهای سرکوب شده؛
«نه من میتوانم خودم را ببوسم، نه تو. حالا که اینطور است، تو را به خدا جلو بیا اگر امکان دارد، من جای خودت تو را ببوسم.»
« دو عاشق وحشی باید در میان طبیعتی بکر در بغل هم آرام بگیرند.»
_تابوها؛
« در جاهای دیگر دنیا، باران، مردمِ پیاده و تنها را یکدیگر آشنا میکند. جفت جفت به زیر چترها میخزند… درحالی که اینجا نه باران و نه برف و نه آتشفشان، آدمهای تنها را با هم آشنا نمیکند.»
_زندگیهای بدون عشق؛
« دل میمیرد؟ بله. چه وقت و در کدام کارخانه؟ وقتی عشق نماند، اینجا و آنجا و همه جا.».
جهانی ضد پدرسالاری؛
« من از آن وقت، فهمیدم آن عزائیلی که حرفش را میزدی و در جایت میخزید، پدر ما بود!»
در حال حاضر نسخهی PDF آن موجود نمیباشد.
✍️بهاره عبدی
آخرین دیدگاهها