«عشق سالهای وبا» یا «عشق در سالهای وبا» نوشتهی “گابریل گارسیا مارکز”. رمانی به سبک رئالیسم جادویی.
راستش را که بخواهید، آن زمان که تازه کتابخوان شده بودم، بعد از خواندن کتاب شازده کوچولو، رمان سنگین صد سال تنهایی مارکز را انتخاب کردم که بخوانم!
صفحهی اولش را که خواندم دیگر نتوانستم ادامه بدهم. نمیدانم شاید من آن رمان را در زمان مناسبش نخواندم.
این تجربه باعث شد از خواندن این رمان بسیار ترس داشته باشم؛ با این حال صفحهی اولش را که مطالعه کردم چنان ذوق زده شدم که کل فصل اول را بدون وقفه خواندم.
فصل اول این کتاب با توصیفات زیبایی آغاز میشد که من چندین بار هر توصیف را میخواندم و لذت میبردم.
(روی جسد پتویی کشیده بودند. روی چهار پایهای کنار بستر، وسایل آزمایشگاهی در سینی بزرگی چیده شده بودند که عکاس، از آن برای تبخیر مواد شیمیایی سمی استفاده کرده بود. روی زمین جسد سگی سیاه و پشمالو که سینهای سفید همچون برف داشت و به پایهی تختخواب بسته شده بود، به چشم میخورد. چوب زیر بغل متوفی نیز در کنار جسد حیوان دیده میشد)
🌸نکات زیبای این کتاب از نظر من:
– توصیفات این رمان، بسیار ظریف و جزئی بود.
-زاویهی دید این رمان، سوم شخص و ناشناس بود.
– از شخصیتهای زیادی در این رمان استفاده شده بود اما بعضی از آنها سریع از صحنه رفته و لازم نبود تا آخر رمان داستانشان را پیگیری کنیم.
– یک شخصیت یا صحنه طوری توصیف شده بود که رمان عمیقتر به نظر میرسید.(تمام جزئیات را گفته شده بود و هیچ سوالی بی پاسخ نمیماند)
-قالب روایی آن خطی، اما در طول داستان رفت و برگشتهای کوتاهی از سرگذشت شخصیتها و اتفاقات گذشته در رمان به چشم میخورد.
به هر حال داستان عاشقانهی بسیار زیبایی بود که اگر بخواهم خلاصهی آن را بنویسم شاید بیشتر از دو خط نباشد!
باید حتما آن را خواند زیرا در خلاصهی آن هیچ وقت نمیتوان تمام توصیفات زیبای آن را بیان کرد.
🌸جرعهای از کتاب:
-عقل و منطق تنها زمانی به سراغ انسان میآید که خیلی دیر شده است.
-در دنیای عشق، جایی برای آدمهای ضعیف وجود ندارد.
✍️بهارهعبدی
آخرین دیدگاهها