اگر بخواهم کتاب «مجموعه داستان کوتاههای صمد بهرنگی» را از دیدگاه خودم تحلیل کنم، این کتاب با آنکه نثر بسیار قوی نداشت اما کتابی بود که در حین خواندنش بارها و بارها با خود میگفتم چقدر شیرین، ساده، صمیمی و طنازانه این داستانها را بیان کرده است.
صمد بهرنگی شاعر، داستان نویس، مترجم، پژوهشگر و معلم آذربایجانی است که با نوشتن داستان کوتاه «ماهی سیاه کوچولو» به شهرت چشمگیری دست پیدا کرد.
به نظرم، با اینکه این داستانها برای کودکان نوشته شده است، اما شاید کودکان تنها معنی سطحی آن داستانها را درک کنند و معنی واقعی را که نویسنده مدنظر دارد، به خوبی درک نکنند؛ زیرا این کتاب، با زبان نمادی و تمثیلی به شرح وقایع پرداخته است.
به هر حال شاید هر کسی، این سبک داستان و روایت را نپسندد، اما کسی که مثل من کودک درونش همچنان فعال باشد، قطعا در فضای کودکانهی داستانها رفته با آنها همقصه شده و از خواندنشان لذت میبرد.
با وجود آنکه همه داستانها زیبا بودند و مرا به فضای داستانهای ایرانی قدیم بردند اما در میان آنها، بودند داستانهایی که برایم جالب نبودند.(درون مایه خوب نداشتند)
از میان ۲۲ داستان کوتاه، سه داستان «ماهی سیاه کوچولو»، «اولدوز و کلاغها» و «کوراغلو» بیشتر از همه نظر من را به خود جلب کردند و مرا با خود به حال و هوای خود برد.
«کوراغلو» یک داستان حماسی ایرانی و لذت بخش بود که من را یاد داستانهایی که از شاهنامه خوانده بودم انداخت.
کم هستند معلمهایی چون صمد بهرنگی که دانش آموزان را به تفکر وا دارند. کاش از آنها زیاد بود و کاش صمد بهرنگی معلم من بود!
جرعهای از کتاب:
« ورشکستگی، زور گفتن، دروغ، دزدی و جنگ ناخوشیهایی هستند که فقط در اجتماع ناسالم دیده میشوند. برای درمان این همه ناخوشی باید علت آنها را پیدا کنیم.
همیشه از خودتان بپرسید: چرا رفیق همکلاسم را به کارخانهی قالیبافی فرستادند؟ چرا بعضیها دزدی میکنند؟ چرا اینجا و آنجا جنگ و خونریزی وجود دارد؟ بعد از مردن چه میشویم؟ دنیا آخرش چه میشود؟ جنگ، فقر و گرسنگی چه روزی تمام خواهد شد؟»
پ.ن: کوراغلو: کسی که پدرش کور باشد.
✍️بهاره عبدی
آخرین دیدگاهها