معرفی کتاب «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» اثر «زویا پیرزاد»

عنوان کتاب: چراغ‌ها را من خامومش می‌کنم
نویسنده: زویا پیرزاد
نشر: مرکز
تعداد صفحات:۲۹۳
___________
قبل از اینکه کتاب را به پایان برسانم، با خود می‌گفتم چرا عنوان رمان «من چراغ‌ها را خاموش می‌کنم» است؟
در ادامه که این کتاب‌ را که معرفی می‌کنم، از دیدگاه خودم به این سوال پاسخ می‌دهم.
______________
رمان از دیدگاه من:
نمی‌دانم چرا وقتی این کتاب را می‌خواندم یاد فیلم «به همین سادگی» به کارگردانی، نویسندگی و تهیه کنندگی آقای رضا میرکریمی افتادم.

البته مضمون هر دو بی‌شباهت به هم نبود. اینکه شخصیت اصلی هر دو، زنی است که سعی دارد از تمام خواسته‌هایش بگذرد تا همسر و مادری نمونه باشد و چنان در آن نقش‌ها غرق می‌شود که خودش را به عنوان یک فردی که او هم حق و حقوقی دارد از یاد می‌برند.

متاسفانه این، ماجرای بسیاری از خانم‌ها است. در واقع نمونه‌های بسیاری از این خانم‌ها را در پیرامونم می‌بینم و این باعث می‌شد از شخصیت اصلی بدم بیاید و کلی حرص بخورم.

در رمان «من چراغ‌ها را خاموش می‌کنم»، شخصیت اصلی (همان زن)، روزی به خود می‌آید و پی می‌برد اکنون آن چیزی نیست که فکر می‌کرده باید باشد!

با آنکه نثر این رمان ساده، روان و صمیمی است و رمان جوایز مختلفی گرفته و صد و ده بار به چاپ رسیده اما، حس می‌کردم روند داستان به کندی پیش می‌رفت و مرا به خودش جذب نکرد.
______________
موضوع داستان:
داستان این رمان در شهر آبادان رخ می‌دهند و درباره‌ی خانمی به نام کلاریس ( راوی اول شخص) است که تلاش می‌کند وظایف همسری و مادریش را به درستی انجام دهد به طوری که این وسط خودش نادیده گرفته می‌‌شود.

در جریان این مضمون ماجراهای دیگری توسط خانواده‌های کارمندان و مهندسان شرکت نفت که در محلهٔ بوارده جدا از بومیان آبادان زندگی می‌کنند، رخ می‌دهد.

استفاده از شخصیت ضد مضمون بسیاری مانند نینا، آلیس خواهرش و…تضاد جالبی را ایجاد کرده بود.
__________
چرا آن عنوان برای کتاب:
با تمام آن توضیح‌ها به این نتیجه رسیدم تنها، کسی چراغ‌ها را در آخر خاموش می‌کند که، خود را مسئول همه چیز بداند.
اینکه کلاریس بعد از انجام تمام وظایف روزانه‌اش که با نوعی روزمرگی همراه بود، با خیال راحت همه را می‌خواباند و در آخر خود چراغ‌ها را خاموش می‌کرد!
____________
📗جرعه‌ای از کتاب:
نه با کسی بحث کن، نه از کسی انتقاد کن. هر کی هر چی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن. آدم‌ها عقیده‌ات را که می‌پرسند، نظرت را نمی‌خواهند. می‌خواهند با عقیده‌ی خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدم‌ها بی فایده‌ است.

✍بهاره عبدی

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *